چه کسی می گوید...من و تو ما نشویم؟؟؟

چکمه هایت را بپوش... ره توشه ات را بردار و ...هجرت کن

چه کسی می گوید...من و تو ما نشویم؟؟؟

چکمه هایت را بپوش... ره توشه ات را بردار و ...هجرت کن

ما را چه مفت به شیطان فروختند......

ما را به یک کلاف ؛به یک نان فروختند

مارا فروختند و چه ارزان فروختند

اندوه و درد از این که خدا ناشناس ها

ما را چه مفت به شیطان فروختند

ای یوسف عزیز ! تو را مصریان ،مرا

بازاریان مسلم ایران فروختند

یک عده خویش را پس پشت کتاب ها

یک عده هم کنار خیابان فروختند

هم دین فروختند و هم ایمان فروختند

بازاریان چرب زبان دغل به ما

بوزینه را به قیمت انسان فروختند

وارونه شد قواعد دنیا مترسکان

جالیز را به مزرعه داران فروختند!!

                                                             سعید بیابانکی

ف...ر...ا...م...و...ش...ی

«هو الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز و الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون»

اوست خدایی که جز او معبودی نیست ...

همان فرمانروای پاک سلامتبخش و مومن به حقیقت حق خود که نگهبان و عزیز و جبار و بزرگ منش است ...پاک است خدا از آنچه اورا بدان شریک می گردانند و خدایی است که معبودی جز او نیست ...حاکم و مالک اصلی اوست...از هر عیب منزه است...به کسی ستم نمی کند... امنیت بخش است...مراقب همه چیز است...قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده ی نافذ خود هر امری را اصلاح می کند و شایسته ی عظمت است..خداوند منزه است از آنچه برای او شریک قرار می دهند... سوره مبارکه حشر أیه ۲۳

«ولا تکونوا کالذین نسو الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون»

وچون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خودفراموشی کرد...آنان همان نافرمانانند...

نسیان وفراموشی وقتیه که انسان چیزی را در ذهن بسپارد و آن لحظه که به آن نیاز داره دیگه اثری از اون نیست.

نقطه ی مقابل فراموشیُ یاداوری است...

روانشناسان برای فراموشی علت های مختلفی می دونن که مهمترین اون ها ضعیف شدن دستگاه حافظه -بی اهمیت دونستن موضوعی که فراموش شده و توجه ذهن به مسائل دیگه و غفلت ازون موضوع است.

فراموشی های زیانبار از نظر قرآن :

فراموشی گناه: که بیانش و توضیحو تفسیرش شاید لازم نباشه..آخه کمتر کسیه که این نوع فراموشی رو نداشته باشه و گناهاش رو کوچیک بشمره و بگه اینا که چیزی نیست....وبیخیال جبران و توبه و عذاب هایی بشه که صبح تاشب تو گوشش می خونن...

«چه کسی ستمکارتر از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شد و از آن روی گرداند و آنچه را با دست های خویش ژیش فرستاد( یعنی همون گناهان) فراموش کرد »

در ادامه ی آیه هست که میگه ما دل های اینارو پرده زدیم و بستیم تا اینا نفمند اون چیزی رو که باید بفهمند رو ...و گوش هاشون رو سنگین کردیم که صدای حق رو نشنوند...و بخاطر همینه که هرچه قدر اینارو بخوای هدایتشون کنی هدایت نمی شن.

فراموشی خدا :بدتر از فراموشی گناه اینه که خدارو از یاد ببریم و دیگه خدایی توی دل هامون جا نداشته باشه اینجاست که غایب بودن خدا توی دل ها بعث می شه هرچی کثیفیه بیادو روی دل ها بشینهو دیگه اون فرد می شه بی قید وبندو هرکاری دلش خواست می کنه...خدا هنوز این بنده رو رها نمی کنه...همینجوری بهش نعمت میده تا ببینه به کجا می رسه؟؟؟؟؟؟؟ و بهش میگه اشگال نداره...این چند روز با کفرت سرکله بزن  که جهنم در انتظارته...

این همه اسباب و وسائل دنیایی ومادی برا خدا مثل یه تار عنکبوته ...بخواد با یه فوت همشو نابود می کنه...

وآخرش که فراموشی خود....خدا علت این نوع فراموشی رو فراموشی خود خدا می دونه ...اونیکه خدارو فراموش کنه خودشم فراموش می کنه....

کسی که خدارو فراموش کنه ...قهرا یه آدم بی راهه و بی رهبر و بی هدف و بی قانون وغرق توی هواو هوس هاش میشه ...همه ی کاراش سلیقه ای می شه و عشقی هرکاری که عشقش بکشه انجام میده

کسی که لطف او را فراموش کنه مایوش میشه و به بن بست میرسه...

کسی که عفو او را فراموش کنه خودش رو قابل اصلاح نمی دونه...و میگه خدا که دیگه منو نمی بخشه پس ولش کنو دست به هرکاری میزنه

کسی که قانون او را فراموش کنه هرروز به یه سمتی میره و میشه بیدی که به هر بادی می لرزه...

کسی که راه او را فراموش کنه بین هزاران راهی جلوی پاشه نمی دونه کدوم طرف باید بره و به بیراهه میره...

کسی که دوستای خدارو فراموش کنه یه کسایی به پستش می خورن که هرروز اونارو دورترو دورتر می کنه ...

کسی که یادش بره خدا بهش نعمت داده نه دیگران و..همش چاپلوسی اینو اونو می کنه...

بذار دیگه نگم....دلم یه عالمه گرفت برای خدایی که برای ما سنگ تموم گذاشته و اما ما....

دلم گرفت...

برام بازم از خدا بنویسید...بگید که خدا تو زندگیتون هست...بگید خدا هست

خدا هسسسسسسست

خدا هسسسسسسست

 که غم عالم روی دلم نشست...

مواظب دریای آروم وجودمون باشیم...نکنه طغیان کنه؟؟؟

انسانِ دور از معنویت همین که احساس کند بی نیاز است طغیان می کند.

لازم بذکر است که این مبحث برگرفته از ترجمه ی آیاتی از سوره ی مبارکه ی علق می باشد.

انسان ناسپاس است ما او را آفریده ایم و هرچه نمی دانست به او آموختیم اما او در برابر پروردگارش طغیان می کندحقا که انسان سرکشی می کند.

پس انسان به محض اینکه  به غلط خود را بی نیاز می پندارد دست به طغیان می زند.

طغیان از حد چیزی گذشتن و نافرمانی و سرپیچی کردنه...

ریشه ی سرپیچی دو چیز است :یکی انکه خود را بی نیاز می بیند و دیگر انکه خدا را نمی بیند و گمان می کند که خدا نیز اورا نمی بیند

قران عزیز در چند جا سرپیچی را عامل سرگردانی مردم دانسته و یعنی کسی که از خدا سرپیچی کنه و راحت تر بگم حرف های خدا را نشنیده بگیره و بشه بنده ی شیطون سردرگم میشه و راه رو گم می کنه و هرکسی که راه رو گم کرد هرچی جلوتر میره از مقصدش دورتر میشه چون راه رو اشتباه می ره...

خودش رو که بی نیاز از پروردگاری دونست که تمام و کمال نعمت ها رو در اختیارش گذاشته و سراپای وجودش رو توی نعمت ها غرق کرده ...نه تنها از او تشکر نمی کنه حتی اظهار بی نیازی می کنه و این همه نعمت رو نادیده می گیره ...(نمی دونم اینجا چه فکری می کنه؟؟؟ و این نعمت ها رو از کجا آورده؟؟؟)

اینجاست که از خدا غافل می شه و دلش رو به علت های مادی خوش می کنه آخه انسان به ذات خود،علت جوست و تا علتی برای اتفاقاتش پیدا نکنه آروم نمی گیره و پس وقتی خدارو در نظر نگرفت دنبال علل دیگه ای می گرده که خودش رو سرگرم اونا می کنه و به کلی خدای خودش رو فراموش می کنه

مثلا زنده بودن رو به پول دار بودن می دونه و خودشو به آب و آتیش می زنه تا به پول برسه و هرروز حریص تر از دیروزش می شه و زندگیش میشه وقف پول درآوردن نه زندگی کردن....نه شادی و نه آرامشی توی زندگیاشون پیدا می شه...توی فرهنگ اسلامی ما تهیدستی و توانگری میدون های آزمایش الهی اند بخاطره همینه که مولامون امام علی علیه السلام می فرمایند: «توانگری و تهیدستی گوهر انسان ها و خصلت هایشان را آشکار می کند.»

یا در سوره ی مومنون آیه 55-56 عامل سرکشی رو ثروتمندی بیان کرده که «آن ها گمان می کنند اموال و فرزندانی که به کمک آنها می دهیم برای این است که درهای خیرات را باشتاب بروی آن ها بگشاییم...بلکه آنها متوجه نمی شوند.»

بعضی هاهم خودشونو پابند عشقای زمینی می دونن که برای رسیدن به اون خودشونو هلاک می کنن...(چی میشه که انسان خودشو برای رسیدن به این هدفای پوچ و واهی پست می کنه....وقتی انسان خلیفه ی خدا رو زمینه و اشرف مخلوقاته باید انقد کوچیک باشه؟؟؟ ...این بزرگی رو چه جور میشه مقابل کوچیکیه این هدفا گذاشت؟؟؟)

حالا دیگه نه خدا رو بنده است نه دستورات خدا رو می شنوه چه برسه که عمل کنه و نه می شه با استدلال چیزی رو براش ثابت کرد و به کل ندای وجدانش رو از یاد می بره و نمیشناسه...

به خیال خودش که غرق دنیا شده و ثروتی بهم زده... قدرتمند و توانگره ... زهی خیال باطل ... ثروتی که بوسیله ی اون خدا رو از یاد ببره عین فقر و تهیدستیه . در روایتی اومده که ایمان به خدا و یقین به او و تقوا و پاکدامنی و بی نیازی نسبت به غیر خدا تمام توانگری است و در روایت دیگری می فرمایند: «دلیل توانگری اهل تقوا اینه که اندکی از دنیا آنها رو بی نیاز می کنه و ازین رو مخارجشان سبک و اندک می شود» ... یه برکتی توی زندگی هاشون میاد که حتی اونایی که ماهیانه میلیون میلیون در آمد دارن توی خرج زندگیشون می مونن اما خیلی ها هستند که با کمترین حقوق بهترین زندگی ها رو دارن و شادترین مردم اند....

واقعا به این جمله ی مولا توجه کنیم و روش وقت بذاریم فکر کنیم که چه طور می شه که از دنیا به اندکی قانع اند....ولی ما....بذار نگم دیگه...خودمون میدونیم تو زندگی هامون چه خبره؟؟؟؟

چی میشه که آدما اینجوری میشن؟؟؟؟

نتیجه ی فکرتون رو برای ما هم بنویسید...شاید نکته ای که تو بهش رسیدی من نرسیده باشم...ممنون

 

*انتقادات و پیشنهادات شما باعث خرسندی ماست ، ما را ازین نعمت محروم ننمایید.*