چه کسی می گوید...من و تو ما نشویم؟؟؟

چکمه هایت را بپوش... ره توشه ات را بردار و ...هجرت کن

چه کسی می گوید...من و تو ما نشویم؟؟؟

چکمه هایت را بپوش... ره توشه ات را بردار و ...هجرت کن

مواظب دریای آروم وجودمون باشیم...نکنه طغیان کنه؟؟؟

انسانِ دور از معنویت همین که احساس کند بی نیاز است طغیان می کند.

لازم بذکر است که این مبحث برگرفته از ترجمه ی آیاتی از سوره ی مبارکه ی علق می باشد.

انسان ناسپاس است ما او را آفریده ایم و هرچه نمی دانست به او آموختیم اما او در برابر پروردگارش طغیان می کندحقا که انسان سرکشی می کند.

پس انسان به محض اینکه  به غلط خود را بی نیاز می پندارد دست به طغیان می زند.

طغیان از حد چیزی گذشتن و نافرمانی و سرپیچی کردنه...

ریشه ی سرپیچی دو چیز است :یکی انکه خود را بی نیاز می بیند و دیگر انکه خدا را نمی بیند و گمان می کند که خدا نیز اورا نمی بیند

قران عزیز در چند جا سرپیچی را عامل سرگردانی مردم دانسته و یعنی کسی که از خدا سرپیچی کنه و راحت تر بگم حرف های خدا را نشنیده بگیره و بشه بنده ی شیطون سردرگم میشه و راه رو گم می کنه و هرکسی که راه رو گم کرد هرچی جلوتر میره از مقصدش دورتر میشه چون راه رو اشتباه می ره...

خودش رو که بی نیاز از پروردگاری دونست که تمام و کمال نعمت ها رو در اختیارش گذاشته و سراپای وجودش رو توی نعمت ها غرق کرده ...نه تنها از او تشکر نمی کنه حتی اظهار بی نیازی می کنه و این همه نعمت رو نادیده می گیره ...(نمی دونم اینجا چه فکری می کنه؟؟؟ و این نعمت ها رو از کجا آورده؟؟؟)

اینجاست که از خدا غافل می شه و دلش رو به علت های مادی خوش می کنه آخه انسان به ذات خود،علت جوست و تا علتی برای اتفاقاتش پیدا نکنه آروم نمی گیره و پس وقتی خدارو در نظر نگرفت دنبال علل دیگه ای می گرده که خودش رو سرگرم اونا می کنه و به کلی خدای خودش رو فراموش می کنه

مثلا زنده بودن رو به پول دار بودن می دونه و خودشو به آب و آتیش می زنه تا به پول برسه و هرروز حریص تر از دیروزش می شه و زندگیش میشه وقف پول درآوردن نه زندگی کردن....نه شادی و نه آرامشی توی زندگیاشون پیدا می شه...توی فرهنگ اسلامی ما تهیدستی و توانگری میدون های آزمایش الهی اند بخاطره همینه که مولامون امام علی علیه السلام می فرمایند: «توانگری و تهیدستی گوهر انسان ها و خصلت هایشان را آشکار می کند.»

یا در سوره ی مومنون آیه 55-56 عامل سرکشی رو ثروتمندی بیان کرده که «آن ها گمان می کنند اموال و فرزندانی که به کمک آنها می دهیم برای این است که درهای خیرات را باشتاب بروی آن ها بگشاییم...بلکه آنها متوجه نمی شوند.»

بعضی هاهم خودشونو پابند عشقای زمینی می دونن که برای رسیدن به اون خودشونو هلاک می کنن...(چی میشه که انسان خودشو برای رسیدن به این هدفای پوچ و واهی پست می کنه....وقتی انسان خلیفه ی خدا رو زمینه و اشرف مخلوقاته باید انقد کوچیک باشه؟؟؟ ...این بزرگی رو چه جور میشه مقابل کوچیکیه این هدفا گذاشت؟؟؟)

حالا دیگه نه خدا رو بنده است نه دستورات خدا رو می شنوه چه برسه که عمل کنه و نه می شه با استدلال چیزی رو براش ثابت کرد و به کل ندای وجدانش رو از یاد می بره و نمیشناسه...

به خیال خودش که غرق دنیا شده و ثروتی بهم زده... قدرتمند و توانگره ... زهی خیال باطل ... ثروتی که بوسیله ی اون خدا رو از یاد ببره عین فقر و تهیدستیه . در روایتی اومده که ایمان به خدا و یقین به او و تقوا و پاکدامنی و بی نیازی نسبت به غیر خدا تمام توانگری است و در روایت دیگری می فرمایند: «دلیل توانگری اهل تقوا اینه که اندکی از دنیا آنها رو بی نیاز می کنه و ازین رو مخارجشان سبک و اندک می شود» ... یه برکتی توی زندگی هاشون میاد که حتی اونایی که ماهیانه میلیون میلیون در آمد دارن توی خرج زندگیشون می مونن اما خیلی ها هستند که با کمترین حقوق بهترین زندگی ها رو دارن و شادترین مردم اند....

واقعا به این جمله ی مولا توجه کنیم و روش وقت بذاریم فکر کنیم که چه طور می شه که از دنیا به اندکی قانع اند....ولی ما....بذار نگم دیگه...خودمون میدونیم تو زندگی هامون چه خبره؟؟؟؟

چی میشه که آدما اینجوری میشن؟؟؟؟

نتیجه ی فکرتون رو برای ما هم بنویسید...شاید نکته ای که تو بهش رسیدی من نرسیده باشم...ممنون

 

*انتقادات و پیشنهادات شما باعث خرسندی ماست ، ما را ازین نعمت محروم ننمایید.*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد